وبلاگ :
پايگاه مشاوره آنلاين (گروه علمي نگرشهاي پيچيده )
يادداشت :
مشاوره خانواده
نظرات :
39
خصوصي ،
29
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
م.الف
سلام زني 23 ساله هستم و 4 سال است که ازدواج کردم .شوهرم را بي نهايت دوست دارم اما از روز اول ازدواجمان با خانواده شوهرم دچارمشکل شديم. قضيه از انجا شروع شد که همسر 2 روز بعد
ازعقد شب را در خانه ما گذراند.ولي صبح فردا مادر شوهرم با من تماس گرفت و کلي فحاشي به من کرد و من تنها به او گفتم کار خطايي نکرديم وي شوهر من است. اما از اون روز تا الان به هر دليل به من فحاشي ميکند (براي مثال .شوهرم با برادرش که 2 دبستان است شوخي ميکند و بازي ميکنند اما کافيست سر يا پا يا دست برادرش به جايي برخورد کند مادر شوهرم ضمن دعوا با شوهرم اول حرف چراازدواج کردي و سپس توهين به من را ادامه ميدهد) و من هم تنها گريه کردن کارم است و تاکنون بي احترامي به او نکرده ام.اما الان بعد از 4 سال مدت 11 ماه است که بعد از آخرين فحاشي به من با آنها هيچ رابطه اي ندارم در ضمن من احساس ميکنم مادر شوهرم بيماري رواني دارد چرا که از سر بريدن مرغ و خروس لذت ميبرد اين گفته خودش است.واما با اينکه شوهرم را خيلي دوست دارم و هميشه پشت من بوده اما هر دويمان خسته شديم و عشق ميان ما بسيار کم رنگ شده تا آنجا که سر هر بحث کوچکي حرف طلاق را به پيش مي کشيم وتا کنون 2 بار هم تا دادگاه پيش رود کرديم.خانواده شوهرم چندين بار زير پايش نشستند که همسرت را طلاق بده ما برايت خانه و ماشين مي خريم و مي فرستيمت خارج از کشور.در ضمن شوهرم از نظر کاري وابسته به خانواده اش است و در مغازه اي که آنها داده اند کار مي کند اما درآمد هر شبش با خانوادهاش نصف مي شود. من هم خيلي وقت است که روحيه خوبي ندارم و اعصابم بسيار بسيار ضعيف شده و الان 4 ماه باردارم اما مشکلاتمان بسيار زياد است ودرضمن همسرم بسيار بد دهن است و در دعواهايمان فحش هاي ناسزا بسياري مي دهد.واقعاخسته ام ودتا الان زندگيم را با چنگ و دندون نگه داشته ام که زني طلاق گرفته نباشم .شوهر در قبال حاملگي احساسي نسان نمي دهد و مي گوييد علاقه اي به بچه ندارد در صورتي که کودکان را بسيار دوست دارد.واقعا احتياج به کمک دارم چگونه عشق را برگردانم چگونه زندگيم را آرام کنم کمکم کنيد خواهش مي کنم.